این گزارش روایتی است از سفر من، مصطفی احسانپور، به قله لوتسه. من با ۲۰ سال سابقه در زمینههای کوهپیمایی، سنگنوردی، صعودهای ورزشی، برف و یخ، و پزشکی کوهستان، تجربهای بینظیر را پشت سر گذاشتم. سفر من همراه تیم باشگاه چکاد در اصفهان با پرواز از تهران به مقصد کاتماندو آغاز شد.
نپال: سرزمینی برای کوهنوردان
نپال کشوری است بسیار جذاب با طبیعتی چشمنواز و مردمی سختکوش، خونگرم و مهماننواز. همین ویژگیها باعث جذب کوهنوردان بیشماری از سراسر جهان به این کشور شده است. من همیشه منطقه اورست را “کعبه تمامی کوهنوردان” مینامم.
انتخاب قله لوتسه به دلیل هزینه اقتصادیتر آن نسبت به اورست و همچنین مسیر صعود مشترک تا کمپ ۴ با قله اورست صورت گرفت. این انتخاب به من فرصت داد تا تجربه حضور در منطقه اورست و یخچال خمبو را به دست آورم. همانطور که همیشه میگویم: “قله لوتسه قلهای است که صعودش نسبت به قلههای اطرافش کمتر اتفاق میافتد، اما مسیر صعودش تا روز آخر و کمپ چهار با قله اورست یکی است و قیمتش بسیار اقتصادیتر است. با این انتخاب، تجربه حضور در منطقه اورست و یخچال خمبو را خواهید داشت.”
پیش از این صعود، تمرینات باشگاهی و صعود به قلههای مختلف، از جمله آیلند پیک را انجام دادم. پس از بازگشت به کاتماندو، مذاکرات سختی برای رسیدن به قیمت مورد نظر با شرکتهای نپالی آغاز شد که ۶ تا ۷ روز به طول انجامید.
پس از مذاکرات، به منطقه بازگشتم و پس از ۸ روز به بیس کمپ اورست رسیدم.
همهوایی و صعودهای اولیه: برای حفظ آمادگی بدنی، چندین بار به کمپ ۱ قله پوموری صعود کردم. برنامهریزی من برای صعود بدون اکسیژن شامل دو بار صعود به ارتفاعات بالا بود.
مراسم پورا: پیش از آغاز صعود، مراسم مذهبی “پورا” برای کسب اجازه از خدای کوهستان برگزار شد.
یخچال خمبو: اولین مرحله صعود از یخچال خمبو به سمت کمپ ۱ در ارتفاع ۶۱۰۰ متر آغاز شد. صبح پس از ۵ ساعت و اندی پیمایش به کمپ ۱ رسیدم.
کمپ ۲: به سرعت از کمپ ۱ به کمپ ۲ (حدود ۶۴۰۰ متر) رسیدم.
کمپ ۳ و منطقه مرگ: صعود به کمپ ۳ (۷۳۰۰-۷۴۰۰ متر) در هوای طوفانی و سرد انجام شد. این منطقه “یلو بند” یا “کمربند زرد” و پس از آن “منطقه مرگ” (از ۸۰۰۰ متر) نامیده میشود.
چالش شرپا: یکی از چالشهای اصلی من در این صعود، همراهی با یک شرپای بیتجربه و کمسن بود که همیشه از من عقب میماند. این موضوع باعث میشد مجبور شوم به تنهایی چادر خود را برپا کرده و جای آن را آماده کنم، چرا که همیشه اولین نفر در کمپهای بالا بودم. این خیلی از من انرژی میگرفت.
در صعود اولیه تا ارتفاع ۸۰۰۰ متری قله لوتسه، سرود ایران را خواندم: “بعد از ۴ روز استراحت، حاضر شدیم که برای دور دوم همهوایی به کمپهای بالا برویم… و من اولین تجربه خودم را که گام گذاشتن در ارتفاع ۸۰۰۰ متر بود، تجربه کردم. لحظات خیلی نابی بود که آنها را ضبط کردم و آنجا سرود ایران را خواندم از ذوق و شوقی که داشتم.”
در بار دوم رسیدن به کمپ ۳، چادر من کاملاً توسط باد برده شده بود و مجبور شدم چادر جدیدی برپا کنم که انرژی زیادی از من گرفت.
در کمپ ۳، تنها راه به دست آوردن آب، آب کردن برف بود.
در نهایت، به کمپ ۴ لوتسه در ارتفاع ۷۹۵۰ متر رسیدم. در آنجا، مجبور شدم خودم به تنهایی جای چادر را در برف آماده کنم، عملی که “بدون اکسیژن انرژی خیلی خیلی زیادی از من گرفت.”
با وجود خستگی مفرط از صعودهای قبلی و حمل بار زیاد، مسئول بیس کمپ به من اطلاع داد که باید فوراً برای صعود نهایی آماده شوم و من تنها ۲۴ ساعت استراحت داشتم.
در بار سوم رسیدن به کمپ ۳، چادر خود را اشغال شده دیدم و پس از یک ساعت انتظار و فهمیدن اینکه اشغالکنندگان رئیس فدراسیون قرقیزستان هستند، از آنها خواستم چادر را ترک کنند. که من بعدا متوجه شدم ان شخص چه کسی است.
برنامهریزی کرده بودم که تا حد امکان بدون اکسیژن صعود کنم. من تا ارتفاع ۸۴۵۰ متری بدون اکسیژن صعود کردم و در آن ارتفاع بود که نیاز به استفاده از کپسول اکسیژن اضطراری خود را احساس کردم. همانطور که میدانید: “در نهایت روز صعود، من تا ارتفاع حدود ۸۴۵۰ متر بدون اکسیژن رفتم… و اینجا بود که من متوجه شدم که دیگر نیاز دارم که از اکسیژن استفاده بکنم و ممکن است به خاطر استفاده نکردن از اکسیژن صعودم را از دست بدهم. پس از آن کپسول اورژانسی که همراهم بود استفاده کردم و کمتر از یک ربع مانده بود به قله و من رسیدم به قله.”
شرایط آب و هوایی در روز قله بسیار نامساعد و طوفانی بود، به طوری که حتی نمیتوانستم دستکش خود را از دستم خارج کنم یا عکس مناسبی بگیرم.
در مسیر قله، جسد یکی از کوهنوردان قرار داشت. من با وجود آگاهی قبلی، به دلیل توهم ناشی از ارتفاع و خستگی، ابتدا تصور میکردم که فردی در حال دوشیدن بز است: “قدمهای آخر مانده به قله، یک جسدی مال یکی از کوهنوردها هست آنجا. من با اینکه از قبل میدانستم این جسد اینجا هست، اما از دور به خاطر توهمی که زده بودم، احساس میکردم یک نفر اینجا نشسته و دارد یک بزی را میدوشد. این مسیر یک ساعت طول کشید و من به خودم میگفتم این چرا در این سرما کارش را تمام نمیکند و بلند نمیشود برود؟”
به عنوان موهبت: به نظر من، کوهنوردی “موهبت” است؛ موهبتی که افراد کمی آن را تجربه میکنند و به عظمت هستی و ناچیز بودن انسان پی میبرند. همیشه میگویم: “به نظر من، کوهنوردی موهبت است؛ موهبتی که خیلی از آدمها یا از آن محرومند یا قدرش را نمیدانند. تا حالا فکر کردید چند درصد از آدمها میتوانند این مناظری که ما میبینیم را حتی تا آخر عمرشان ببینند و تجربه کنند؟ یا حتی دیدن این منظرههای شگفتانگیز و پی بردن به عظمت هستی و ناچیز بودن ما آدمها را چند درصد از انسانها میتوانند مثل ما کوهنوردان تجربه کنند؟”
جنگ با اراده خود: معتقدم که در کوهنوردی با طبیعت نمیجنگیم، بلکه با خود و اراده خودمان مبارزه میکنیم و این طبیعت است که به ما اجازه میدهد تا از بلندای کوهستانها جهان را نظاره کنیم: “در کوهنوردی، ما با طبیعت کشمکش و جنگی نداریم؛ ما با خودمان و اراده خودمان میجنگیم. در حقیقت این ما نیستیم که قلهها را صعود میکنیم، بلکه این طبیعت است که به ما اجازه میدهد تا برای لحظاتی از بلندای کوهستانها جهان را نظاره کنیم.”
تقدیم صعود: صعود خود را به مردم سیستان و بلوچستان تقدیم کردم و از تمام کسانی که من را در این راه یاری کردند، تشکر میکنم. “من اولین صعود به قله 8 هزار متری لوتسه را تقدیم کردم به مردم سیستان و بلوچستان. خیلیها کمک کردند که من این صعود را انجام بدهم و اگر کمک آن دوستان نبود شاید این صعود محقق نمیشد که همین جا لازم است باز هم ازشان تشکر بکنم و امیدوارم که در اولین فرصت بتوانم این محبتشان را جبران کنم.
اطلاعات تماس